سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۴، ۰۲:۱۴ ق.ظ

http://s3.picofile.com/file/8208504168/9.jpg

http://s6.picofile.com/file/8208503992/16.jpg


هر کاری برای خودش رسم و رسومی دارد؛ عاشقی هم.

عاشق که می شوی، چشم سرت کور می شود و دیگر چیزی را نمی بینی. آن وقت است که در سراشیب سقوط قرار می گیری؛ اما عشقت اگر برای خدا باشد، چشم دلت باز می شود. می شوی روشن دل.

دلت که روشن شد، دیگر فقط چیزی را می بینی که باید ببینی. تاریکی ها برایت محو می شود. تو می مانی و آن که در روشنای دلت، مفاتیح بهشت را زمزمه می کند. تو می مانی و نجوای خوش سرگشتگی؛ آوای دل انگیز شیدایی؛ نسیم غربت و اضطراب جدایی.

زلیخای وجودت، حرمان یوسف مهجور را تاب ندارد. چشمان مصری تو می شود ابر سیل آسای آسمان کنعان.

اما ... آن که رسم عاشقی را می داند، رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی را هم به نیکی آموخته است. رقص شعله شمع، در مسیر باد است که زیبا می شود و پروانه را به وصال فرا می خواند.

این بار خانم طاهره بیگم حمیدیان، همسر سردار شهید مهدی آقاجانی، آموزگار رسم عاشقی در حلقه معنوی بر بال خاطره بود. مطلب زیر را خواهران بزرگوار جبهه فرهنگی فاطمیون مازندران به تبرّک از این محفل آسمانی ارسال کرده اند:

·      *   قرار شد جهت آشنایی با عقاید و افکار همدیگر، مقداری صحبت داشته باشیم. وارد اتاق شدم که دیدم ایشان نشسته است. به احترام من، تمام قد ایستاد، سلام و احوالپرسی کرد بدون اینکه اصلا به چهره من نگاه کند و موقع نشستن هم طوری قرار گرفته بود که احساس کردم خیلی چهره مرا نمی بیند.

·      *   ... حتی در نامه ها و دست نوشته هایش هر وقت از من و یا بچه ها یادی میکرد، با پسوند های "جانم"، "نازنینم" ، "جگرگوشه های من" و ... همراه بود.

·      *   " ... امیدوارم که حال سه جگر گوشه هایم طاهره جان، هادی جان و مطهره نازِ من خوب باشد و همگی در زیر سایه الله صحیح و سالم باشید.. همسرم طاهره دلم برایت خیلی تنگ شده است. اما دلم برای حسین بیش از اینها تنگ شده است. دلم برای زیارت روی مهدی دارد پاره می شود. مرا ببخش ازاینکه دارم اینها را می گویم. چون کسی را به جز تو ندارم بگویم. در اینجا همه درد دارند، همه عاشق مهدی هستند. شما هم راز و محرم اسرار من هستید. یاحسین اگر دارای لیاقت شهادت هستم مرا به کامم برسان چون دیدن مهدی جز این را نمی دانم.. از طرف من پسرم هادی جان و مطهره نازم را ببوس و بگو پدرتان شما را خیلی دوست دارد و مادرتان را اذیت نکنید چون طاهره جان من دلم برای تو سید بزرگوار می سوزد. یا حسین از تو میخواهم حتی یک لحظه دل همسرم را ناراحتی در وی رخنه مده. یاحسین همسرم را در پناهت حفظ کن. خدایا من و همسرم راضی هستیم به رضای تو و تسلیم هستیم به امر تو. "

·    *     قبل از اعزام، رفت بنیاد جانبازان، همه مدارک پرونده اش را از بین برد. دنبال این حرف ها نبود. معتقد بود با خدا معامله کرده است.

·      *   روز خاکسپاری خیلی شلوغ بود طوری که اصلا نمی شد جلو رفت ولی من تمام مسیر تشییع را با پای پیاده رفتم هنوز هم که از آن خیابون میگذرم آن لحظات برایم تداعی میشود. و زمزمه های بلند پشت تابوت مهدی آقا.. تمام مسیر چشمم به تابوتش بود و با خودم این زمزمه را داشتم که: ای کاروان آهسته تر آرام جانم می رود...

·     *    هر وقت سر مزارش میروم (بیشتر صبح ها می روم چون شلوغ نیست و به راحتی می توان ارتباط معنوی برقرار کرد) زیارت عاشورای روزانه ام را در کنارش می خوانم. همیشه خبر خوشی های زندگی را برایش می برم . شهدا، شاهد هستند و از مشکلات و نگرانی ها اطلاع دارند. حس میکنم با گفتن مشکلات و دغدغه ها، خودم را کوچک کردم؛ نمی خواهم مهدی فکر کند که من کم آوردم ...

·      *   " همسرم قامتت را بلند گیر و ندای الله اکبر خمینی رهبر، سر دِه و سخن شهیدان راه خدا را به مردم برسان که همانا سخن ما پیروی از قرآن و خدا می باشد. همسرم کوه باش و چون کوه استقامت کن لحظه ای از نام و یاد خدا غافل نباش در راه دین خدا بکوش که هر چه بکوشی باز کم است... "http://s3.picofile.com/file/8208504126/13.jpg

تاریخ، درس عبرت یا دستاویزی برای غفلت؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۲۰ ق.ظ

حسن روحانی:  اگرچه قضاوت‌های تاریخی یک ملت را نمی‌توان در مدت زمانی کوتاه به سرعت تغییر داد ولی در عین حال معتقدیم که نباید در گذشته های تاریخی هم باقی ماند، باید با نگاه به آینده حرکت خود را تنظیم کنیم.
 باید به گونه‌ای حرکت شود که علاوه بر توسعه روابط ، به تدریج قضاوت تاریخی مردم نیز تغییر کند.

94/06/02

رهبر معظم انقلاب: ملت ایران به خاطر این که گذشته خود را با بصیرت نگاه می کند، چشم خود را بر گذشته نمی بندد. مسائل تاریخ خود، تاریخ نزدیک خود، از صد سال پیش، از پنجاه سال پیش، از سی سال پیش را با دقّت نگاه می کند.

76/02/03

نامه دانشجویان علوم پزشکی بابل خطاب به فرمانده نیروی انتظامی

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۴، ۰۱:۵۶ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم
سرتیپ پاسدار، جناب آقای حسین اشتری؛
فرمانده محترم نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران
 
سلام علیکم
اخبار و تصاویر مخابره شده از اتفاقات دیروز در مقابل سفارت انگلستان آن چنان خاطرمان را آزرده ساخت که مجبور شدیم در این وجیزه چند کلامی را خدمتتان عرض نماییم.
برادر بزرگوار جناب آقای اشتری! اگر حضرتعالی را فردی متعهد و انقلابی و دلسوز این نظام نمی دانستیم، قطعا چنین گلایه ای از جنابتان نمیکردیم!
متأسفانه در روز گذشته شاهد آن بودیم که یکی از انقلابی ترین و ارزشی ترین نهاد های جمهوری اسلامی، به جرم سر دادن شعار "مرگ بر انگلیس" و مبارزه با استکبار که از اصول بنیادین این انقلاب بوده و هست، دست به بی رحمانه ترین سرکوب علیه یکی از انقلابی ترین و ارزشی ترین اقشار این جامعه، یعنی دانشجویان زده است!
سردار عزیز! پرسش امروز ما این است که اگر در جمهوری اسلامی نمیتوان علیه ظلم های استکبار و دولت خبیث انگلستان فریاد برآورد، پس کجا میتوان؟
مگر بسیاری از مسؤولین بلند پایه نظام من جمله فرمانده محترم سابق نیروی انتظامی در چندین و چند مصاحبه از دخالت ها و رذالت های دولت حیله گر انگلستان در وقایع فتنه ۸۸ نگفته بودند؟ حالا چه شده که سربازان تحت امر جنابتان، دانشجویان بی دفاع این مملکت را به جرم اعتراض به عدم عذرخواهی و اظهار ندامت انگلیسی ها از رفتارهای سابقشان، سرکوب میکنند؟!
حکومت نظامی که سربازان جنابعالی دیروز در پایتخت جمهوری اسلامی، برای تأمین امنیت وزیر دولتی که همواره به دنبال براندازی این نظام بوده و هست، به راه انداخته بودند، جز سرخوردگی دلسوزان انقلاب که از راه اندازی فتنه جدیدی توسط روباه پیر نگرانند چه خاصیتی داشت؟
متأسفانه و متأثرانه، دیروز ماموران محترم نیروی انتظامی در سرکوب دانشجویان بی دفاع، آن چنان سنگ تمام گذاشتند که انگار جای شاکی و متشاکی عوض شده است! انگار ما در سال ۸۸ در لندن فتنه انگیزی کردیم و ملکه الیزابت و ام آی ۶ مظلوم واقع شده اند!
تجمع دیروز چه با مجوز بوده باشد چه بی مجوز، چه قانونی و چه غیر قانونی، چه ۵۰ نفره چه ۵۰۰ نفره، آنچه مسلم و مشهود است رفتار زشت، زننده و خلاف جمهوریت نیروی انتظامی است که صدای "مرگ بر انگلیس" دانشجویان را با برخورد قهرآمیز ساکت کرد.
توصیه میکنیم تا تصاویر و فیلم های منتشره از وقایع دیروز را یکبار به دقت ملاحظه فرمایید تا با عمق جانتان ظلمی که بر دانشجویان این ملت رفته است را نظاره کنید.
در پایان یکبار دیگر متذکر میشویم که اگر دست به قلم بردیم و قصد نگاشتن چنین نامه ای را کردیم، احساس خطری است که از اوضاع کشور داریم.کشوری که تا دیروز تصور میکردیم صادر کننده تفکر استکبارستیزی است حالا دانشجویان و نسل جوانش را به جرم تجمعی آرام و اعتراضی علیه استکبار، با شدیدترین برخوردهای امنیتی "نقره داغ" می کند.
اما اجازه دهید تا در پایان خطاب به کسانی که تصور میکنند با چنین رفتارهایی میتوانند جوانان و دانشجویان انقلابی این کشور را منفعل کنند، با صدایی رسا بگوییم: ما آماده پرداخت هر هزینه ای به پای استکبارستیزی خواهیم بود.
والسلام علی من التبع الهدی ...
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی بابل

شبنامه نسل چهارم انقلاب!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۴، ۰۱:۰۹ ق.ظ


بی خیال مجلس و دولت

بی خیال عدالت

بی خیال قضا و قدر

بی خیال امت شهیدپرور و مؤمنین همیشه مکدّر

به دور از چشم ارباب حلقه ها

با اجازه بچه های بالا

مرگ بر آمریکا

با اجازه برادران کاسه لیس

لعن بر دشمن خبیث

مرگ بر انگلیس

معنای "حسین منی و أنا من حسین" از نگاه رهبر انقلاب

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۴، ۰۳:۰۶ ق.ظ


کار امام حسین علیه الصّلاه والسّلام در کربلا، با کار جدّ مطهرش حضرت محمد بن عبداللَّه صلی اللَّه علیه وآله وسلم در بعثت، قابل تشبیه و مقایسه است. قضیه این است. همان طور که پیغمبر در آن جا، یک تنه با یک دنیا مواجه شد، امام حسین هم در ماجرای کربلا، یک تنه با یک دنیا مواجه بود. آن بزرگوار هم نترسید؛ ایستاد و جلو آمد. امام حسین هم نترسید؛ ایستاد و جلو آمد. حرکت نبوی و حرکت حسینی، مثل دایره ی متحدالمرکز هستند. به یک جهت متوجّهند. لذا این جا « حسین منی و انا من حسین»  معنا پیدا می کند. این عظمت کار امام حسین است.

75/09/24

از سایت این هیئت بازدید کنید

سیدحمید مشتاقی نیا | یکشنبه, ۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۸:۳۴ ق.ظ

http://mashk.net/assets/uploads/images_event/6377f-23.jpg


دلم نیامد همین طوری، فقط سایت این هیئت را معرفی کنم و چند خطی برای دوستان بیت العباسی خودم ننویسم.

ما بسیجی ها و مریدان مکتب خمینی، مسئول امور حسبه اسلام و انقلاب اسلامی هستیم! کارهای بر زمین مانده اسلام بر دوش ما سنگینی می کند. باید به اینجا برسیم که فرض کنیم هیچ مسئول و دستگاه و ردیف بودجه ای برای کار فرهنگی در راستای ترویج باورهای دینی وجود ندارد؛ فقط خودمانیم و خودمان. آن وقت است که غیرتمان گل می کند و با تمام وجود پا به عرصه فعالیت های فرهنگی می گذاریم. اگر نگاهمان اینگونه شد حتی اگر اهل کار فرهنگی هم هستیم از نگاه و رفتار تک بعدی خارج شده و محورهای مختلف فرهنگی را نیز تجربه خواهیم کرد.

محمدعلی عرفان و هیئت بیت العباس را همه به نظم و انضباط می شناسند. بچه های باصفای این هیئت، علاوه بر نظم به تحصیل و مطالعه هم اهمیت می دهند.

دغدغه ای که مسئولان جوان و خوش فکر این هیئت نسبت به ارزش های اسلامی در خود احساس کرده اند آنان را بر آن داشته تا از همه ظرفیت های موجود برای ترویج آئین آسمانی وحی بهره بگیرند. هیئت بیت العباس، سمت و سویی را برگزیده که منحصر در قالب سنتی هیئت باقی نمانده و دایره مسئولیت شناسی خویش را در دامنه دیگر فعالیت های فرهنگی نیز گسترش داده است.

برگزاری اردوهای درون و برون استانی، یکی از جلوه های مهم کار فرهنگی در این مجموعه مذهبی است که تلفیق سازنده هیئت – جلسه  را در عرصه عمل، ممکن می سازد. فلسفه تشکیل هیئت، ایجاد انس بیشتر با اهل بیت علیهم السلام است و بالاترین معیار برقراری این انس، شناخت و عمل به معارف اهل بیت می باشد. ترکیب هیئت – جلسه را شاید بتوان از این باب صحیح و گویا دانست که در چارچوب آن، انس با اهل بیت منحصر به شور و نوا نمانده و فکر و اندیشه مخاطبان نیز با آموزهای مکتب وحی، درگیر می شود. راه اندازی اردوهای متنوع می تواند بخشی از بار عظیمی که هیئت ها در راستای تقویت ارتباط ذهنی مخاطبان با اهل بیت بر دوش می کشند را به سر منزل مقصود برساند.

جلوه ای دیگر از فعالیت فرهنگی و اعتقادی این هیئت را می توان در حضور پررنگ در فضای مجازی مشاهده کرد. محفل مجازی هیئت بیت العباس (سایت مشک) علاوه بر ارائه اخبار و گزارشات مرتبط با فعالیت های این هیئت، مضامین و نکات آموزنده ای از حیات طیبه شهدا، خادمین اهل بیت و مطالب کاربردی متناسب با مخاطبان را در خود جای داده است.

هیئت های فاطمة الزهرا، محبان المعصومین و ... شهرستان بابل نیز از جمله هیئت هایی هستند که فراتر از کار هیئتی، به یک مرکز فرهنگی تبدیل شده اند.

به نوبه خود ضمن دعوت از خوانندگان اشک آتش برای بازدید از سایت زیبای هیئت بیت العباس بابل به نشانی http://mashk.net/ ارادت قلبی خویش را به همه جهادگران مخلص و بی ادعای این هیئت و دیگر مجموعه های مذهبی دارالمؤمنین اظهار داشته و برایشان آرزوی توفیق بیش از پیش دارم.

یادگار ماندگار

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۰۳ ب.ظ


اواخر اردیبهشت بود. هوا به شدت در حال گرم شدن بود. دانش آموزان در محدوده مرکز آموزشی در حال کار کشاورزی بودند. گرمای هوا به اوج رسیده بود. آنها هم حسابی خسته شده بودند. رفتند طرف شهید سیف الله رستمی که مسئولیت بچه ها را بر عهده داشت. دانش آموزان از او خواستند تا اجازه دهد ساعتی را در استخر مرکز آموزشی شنا کنند. شهید رستمی در ابتدا با این درخواست مخالفت کرد. بچه ها شروع کردند به اصرار. سیف الله، مکثی کرد و به فکر فرو رفت. بعد رو کرد به دانش آموزان و گفت:

ببینید بچه ها! مسئولیت این مکان بر عهده من نیست. باید صبر کنید تا مسئولش بیاید. الان هم که ظهر شده و وقت نماز است. بیایید با همدیگر یک نماز جماعت بخوانیم، من هم سعی می کنم مسئول این جا را وقتی آمد، راضی کنم که به شما اجازه شنا در استخر را بدهد. بچه ها از این پیشنهاد استقبال کرده و شروع کردند به شادی و خوشحالی.

مسئولیت آن مکان بر عهده من بود. وقتی از راه رسیدم با صحنه زیبایی مواجه شدم که تا کنون در آن مرکز شاهدش نبودم. دانش آموزان همگی در صف های منظم، پشت سر شهید رستمی ایستاده بودند و نماز جماعت ظهر را برگزار می کردند. از دیدن این صحنه با شکوه به وجد آمدم. درخواست آنها را که شنیدم با شنا کردنشان موافقت کردم. شور و شوق و شادی، همه جا را فرا گرفت.

از آن پس با ابتکار شهید رستمی، هر روز نماز جماعت ظهر و عصر در آن مرکز برگزار شد. این نماز جماعت تا سال های بعد از شهادت او نیز به عنوان یک سنّت حسنه باقی ماند.

ابراهیم محمدپور، قاموس عشق، ص 98- 99

سیب شادی های آدم!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۱۵ ق.ظ


قسمتش کردم

بین همه کس شادی ام را

حالا

از همه

سهمی از عشق

سهمی از شادی و لبخند

به دلم جامانده

سیب شادی هایم

بین مردم گم شد

هسته ای ماند فقط

روزی اما هسته

باغی از سیب گلاب

راغی از چشمه آب

خواهد شد

سبزی سرو و چمن

همه از آن شما

سهم من سرخی سیب عشق است

هستی ام

هسته مهر هستی است!

 سالها پیش از باب تأمین معاش، مطالبی ادبی برای برخی از نشریات می نوشتم. به طور اتفاقی متوجه شدم بعضی از اهالی ادب و هنر، به این قطعه ادبی حقیر اظهار لطف داشته اند. اصلاً یادم نیست چه عنوانی برای آن انتخاب کرده بودم. سیب شادی های آدم، اسمی است که الان برای این قطعه برگزیدم. سایت شعر نو هم این اثر را منتشر کرده است.

محمدزمان یعقوبی بخواند!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۳۲ ق.ظ


محمدزمان یعقوبی بخواند؛ دوست داشتید چی بنویسم؟ دلم خواست او را مخاطب قرار بدهم. نکند انتظار داشتید بنویسم بخشدار، شهردار، رییس ثبت احوال، امام جماعت یا مدیر مدرسه فلان شهر بخواند؟! ابداً!

من دلم می خواهد آمحمدزمان را خطاب قرار بدهم. برای اینکه اسم زیبایش مرا یاد طلبه شهید دیارمان، محمدزمان ولی پور می اندازد. اسمش مرا یاد حدیث دلچسب و راهگشای حضرت مولا می اندازد که فرمود: فرزند زمان خویشتن باش!

مطلب زیر، عبارتی معروف و تاریخی از رهبر معظم انقلاب است که بعد از روشنگری هسته ای برادر بسیجی و مداح انقلابی شهرم، آقا محمدزمان یعقوبی در روز تشییع ابدان مطهر شهدای غواص در بابل و واکنش یک بنده خدا، خواندنش به دل آدم می نشیند:

" خواص چه کسانی هستند؟ آیا قشر خاصّی هستند؟ جواب، منفی است. زیرا در بین خواص، کنار افراد با سواد، آدمهای بی‌سواد هم هستند. گاهی کسی بی‌سواد است؛ اما جزو خواص است. یعنی می‌فهمد چه کار می‌کند. از روی تصمیم‌گیری و تشخیص عمل می‌کند؛ ولو درس نخوانده، مدرسه نرفته، مدرک ندارد و لباس روحانی نپوشیده است. به‌هرحال، نسبت به قضایا از فهم برخوردار است.
در دوران پیش از پیروزی انقلاب، بنده در ایرانشهر تبعید بودم. در یکی از شهرهای همجوار، چند نفر آشنا داشتیم که یکی از آنها راننده بود، یکی شغل آزاد داشت و بالاخره، اهل فرهنگ و معرفت، به معنای خاص کلمه نبودند. به حسب ظاهر، به آنها عامی اطلاق می‌شد. با این حال جزو خواص بودند. آنها مرتّب برای دیدن ما به ایرانشهر می‌آمدند و از قضایای مذاکرات خود با روحانی شهرشان می‌گفتند. روحانی شهرشان هم آدم خوبی بود؛ منتها جزو عوام بود. ملاحظه می‌کنید! راننده‌ی کمپرسی جزو خواص، ولی روحانی و پیشنماز محترم جزو عوام! مثلاً آن روحانی می‌گفت: «چرا وقتی اسم پیغمبر می‌آید یک صلوات می‌فرستید، ولی اسم «آقا» که می‌آید، سه صلوات می‌فرستید؟!» نمی‌فهمید. راننده به او جواب می‌داد: روزی که دیگر مبارزه‌ای نداشته باشیم؛ اسلام بر همه جا فائق شود؛ انقلاب پیروز شود؛ ما نه تنها سه صلوات، که یک صلوات هم نمی‌فرستیم! امروز این سه صلوات، مبارزه است! راننده می‌فهمید، روحانی نمی‌فهمید! این را مثال زدم تا بدانید خواص که می‌گوییم، معنایش صاحب لباسِ خاصی نیست.

... عوام یعنی کسانی که وقتی جوّ به سمتی می‌رود، آنها هم دنبالش می‌روند و تحلیلی ندارند. یک وقت مردم می‌گویند «زنده باد!» این هم نگاه می‌کند، می‌گوید «زنده باد!» یک وقت مردم می‌گویند «مرده باد!» نگاه می‌کند، می‌گوید «مرده باد!» یک وقت جوّ این طور است؛ این‌جا می‌آید. یک وقت جو آن طور است؛ آن‌جا می‌رود! "

20/03/1375

تضاد بین سنت و مدرنیته حرف مفت است!!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۵۲ ق.ظ


به رغم نگرش بسیاری از صاحبنظرن علوم انسانی در تضاد ذاتی بین سنت و مدرنیته، مقام معظم رهبری، شهید دکتر مصطفی چمران را نمونه ای از قابلیت اجتماع دو مقوله مذکور می داند. ایشان در تاریخ دوم تیرماه سال 89 در توصیف شخصیت آن استاد و مجاهد فرهیخته فرموده است:

من خودم میدیدم شلیک آر.پى.جى را که نیروهاى ما بلد نبودند، به آنها تعلیم میداد؛ چون آر.پى.جى جزو سلاحهاى سازمانى ما نبود؛ نه داشتیم، نه بلد بودیم. او در لبنان یاد گرفته بود و به همان لهجه‌ى عربى آر.بى.جى هم میگفت؛ ماها میگفتیم آر.پى.جى، او میگفت آر.بى.جى. او از آنجا بلد بود؛ یک مقدار هم از یک راه‌هائى گیر آورده بود؛ تعلیم میداد که اینجورى آر.پى.جى را بایستى شلیک کنید. یعنى در میدان عملیات و در میدان عمل یک مرد عملى به طور کامل. حالا ببینید دانشمند فیزیک پلاسماىِ در درجه‌ى عالى، در کنار شخصیت یک گروهبانِ تعلیم دهنده‌ى عملیات نظامى، آن هم با آن احساسات رقیق، آن هم با آن ایمان قوى و با آن سرسختى، چه ترکیبى میشود. دانشمند بسیجى این است؛ استاد بسیجى یک چنین نمونه‌اى است. این نمونه‌ى کاملش است که ما از نزدیک مشاهده کردیم. در وجود یک چنین آدمى، دیگر تضاد بین سنت و مدرنیته حرف مفت است؛ تضاد بین ایمان و علم خنده‌آور است. این تضادهاى قلابى و تضادهاى دروغین - که به عنوان نظریه مطرح میشود و عده‌اى براى اینکه امتداد عملى آن برایشان مهم است دنبال میکنند - اینها دیگر در وجود یک همچنین آدمى بى‌معنا است. هم علم هست، هم ایمان؛ هم سنت هست، هم تجدد؛ هم نظر هست، هم عمل؛ هم عشق هست، هم عقل. اینکه گفتند:
با عقل آب عشق به یک جو نمی‌رود
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم‌